ساریناسارینا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

سارینا فرشته کوچولوی مامان

سارينا خانوم شده

سلام عزيز دل مامان امروز اومدم بكم دختر من ديكه خانوم شده ديروز از خواب كه بيدار شدي بهم كفتي مامان ببين ميكم (سارينا) اخه نميتونستي اسمتو كامل بكي و ميكفتي (ناينا) افريننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن خانومي يه كار ديكه ايم كه ميكني اينه كه ديكه موقع خواب دستتو نمي خوري البته با كمك لاك تلخ دخترم ديكه خانوم شدههههههههههههههههههههههههههههههههه برا همينم مامان برات جايزه كرفت يه بسته باغ وحش   ...
29 شهريور 1390

ساری(مخفف ساریناست)

سارینا چشات یه دنیا حرف و رازه مامان به داشتنت خیلی مینازه متانت از راه رفتنت میریزه خاطر تو خیلی برام عزیزه عطر تو،عطر باغای بهشته تو فصه ها سارینا یعنی فرشته الهه ی صبرو قراری ساری مثل تولدت بهاری ساری من میدونم با قدمای پاکت شادی تو زندگیم میاری ساری دوست دارم  دختر گل مامان با اومدنت همه چیز منو بابا شدی عزیزم همیشه برا مون  بمون که تو تنها بهانه برا زندگی منو بابایی البته منو بابا عاشق همیم و با هم احساس خوشبختی کامل میکنیم وتو این خوشبختی رو کامل میکنی بووووووووووووووووووس برا تو و بابا میثم ...
24 شهريور 1390

ماجرای سارینادر آتلیه

سلام عزیزترینم تو قشنگترین پدیده ی روی زمینی  مامانی با کارایی که میکنی و شیرین زبونیات قشنگی دنیارو به ما نشون دادی عزیزم بعد از اینکه من رفتم آتلیه و عکس انداختم از اون به بعد تو هر وقت میومدی تو اتاق مامان میگفتی منم ببر اینجا که عکس منم به دیوار بزنیم  توی این مدت خیلی باهات کار کردم و با هم آتلیه بازی کردیم تا آماده بشی و اونجا اذیت نکنی،تو هم خیلی مشتاق بودی برا عکس گرفتن و ما جمعه بعداز ظهر رفتیم آتلیه خاله لیلا و عمو هادی تا از گل مامان عکس بگیرن راستی اینم بگم که خاله لیلا و عموهادی یا به قول خودت عمو دادی خیلی تورو دوست دارن و برا غش و ضعف میکنن اره مامانی داشتم میگفتم رفتیم آتلیه و دیدیم که همه اونجا...
20 شهريور 1390

سارینا کمک بابا

سارینا وبابا میثم در حال تقسیم گوشت قربونت برم تا میفهمی دارم ازت عکس میگیرم به دوربین نگاه میکنی و میخندی تو بهترین سوژه برا عکسای مامانی ناناز خانوم   ...
15 شهريور 1390

مامان و ببخش عزیزم

سلام گل دختر مامان امروز برامن تو روز خوبی نبود مامانی امروز شما مامانو خیلی اذیت کردی و اصلا دختر خوبی نبودی بعداز ظهر توی آشپزخونه پی پی کردی و مامان و به شدت ناراحت و عصبانی کردی که همین کارت باعث شد که هم دعوات کنم هم کتکت بزنم ببخش مامانو ولی نمیدونی چه حالی شدم وقتی اون صحنه رو دیدم داشتم میترکیدم بعد از شستشوی خرابکاریات با عمه زری و مامانجون رفتیم خرید موقع برگشتن میخواستی با سارا بری و حسابی هم گریه کردی عزیزم اینقد که به سکسکه اوفتادی بعدم با مامان جون رفتیم علاالدین و شما حسابی بازی کردی قربونت برم و یکم از اون گریه هات جبران شد اما دوباره خونه ی مامان جون دست گل به اب دادی و جیش کردی توی اتاق خو...
11 شهريور 1390

سالگرد

سلام عشق من امروز ١٠/٦/٩٠ ششمین سالگرد عقد مامان الهام و عشقش بابا میثمه شش سال پر از لحظه های خوب وبد ،پر از اختلاف نظر و اتفاق نظر و تولد تو بهترین اتفاق توی این ٦سال بود عزیزدلم  میثم جونم به خاطر همه ی کارهایی که واسه آرامش و آسایش ما میکنی ازت ممنونیم  اینم بببببببببببببببببببببببببببببببببببببببوس واسه بابا میثم عشق من و سارینا   ...
10 شهريور 1390